چند ماه پیش افتخار آشنایی با چند تا از اساتید ادبیات نمایشی رو داشتم. ازشون خواستم برام خاطراتی که از روایت قصه های معروف داشتن رو تعریف کنن. از همه الهام بخش تر و مفیدتر خاطراتی بود که یکی از اساتید سئوکار برام تعریف کرد. ایشون اول سئو کار بودن (و هنوز هم هستن) و بعد تصمیم میگیرن تو رشته ادبیات که از علایق دوران نوجوانیشون بوده هم دستی داشته باشن.
ایشون خاطره شون از نوشتن پستی سرشار از همدلی و احساس و قدرتی که این شخصی ترین و صادقانه ترین پست داشت رو برام تعریف کردن . این که یه نفر تو شلوغی های دنیای آنلاین، اینطور بی پرده حساسیت های زندگیشو به معرض نمایش بذاره، یعنی قواعد بازی رو تغییر داده. شرح این گفتگو میتونه برای شما و حتی برای برندتون اثرگذار باشه.
"تا وقتی راوی داستان نشده بودم، نمیدونستم داستان گویی چقدر روی کارم اثر میذاره."
چند سال پیش بی معنی بود که برم با این استاد بزرگوار راجع به داستان گویی صحبت کنم. اما با گسترده تر شدن بازاریابی، داریم به سمتی پیش میریم که احساسات و داستان گویی داره کم کم تبدیل به پایه و اساس بازاریابی موفق رو تو دنیای مدرن امروز میشه، و همین مسائل هم طرز فکر ایشون رو در طول این چند سال اخیر تغییر داده.
داستان ها مخاطبان را میسازند
چطوری میشه مخاطب های بیشتری رو جذب کرد؟ فکر نمی کنم بیشترِ ما ها بتونیم خودمونو برای مدت زیادی از لحاط احساسی درگیرِ داستان های آماری یا فنی تخصصی نگهداریم. دوست بزرگوار من هم تو مسیری که از سئو تا داستان گویی طی کرده بود به این نکته پی برده بود و امروز برای جذب مخاطب میدونه چی کار کنه.
"من باید مهارت داستان گویی رو یاد میگرفتم تا بتونم اطلاعات رو تمیز و واضح به مخاطب انتقال بدم و مخاطب رو از لحاظ احساسی با خودم همراه کنم."
ایشون گفتن با داستان گویی تونستن مخاطب های بیشتری رو جذب کنن و به تعدادی که میخواستن برسونن. چون داستان ها باعث میشن مطلبی که گفته میشه برای بازاریاب ها، نویسنده ها، بلاگرها، هیأت ریئسه شرکت ها و موسس ها و برای تمام افراد جذاب تر بشه.
غلبه بر چالش
یکی از بزرگترین چالش های پیش روی راوی های قصه ها اینه که وقتی میرن روی سن و قصه رو میگن، مخاطب رو واقعا مشتاق شنیدن ادامه داستان بکنن. این کار خیلی سختیه، به خصوص اگه مخاطبتون قبل از اینکه پای صحبت های راوی بشینه، خیلی چیزها راجع به داستان بدونه.
"باید بتونید توجه مخاطب رو جلب کنید، باید اونقدر مشتاقشون کنید که تلفن رو بردارن و باهاتون تماس بگیرن"
یکی از ماجراهای جالبی که این دوست خوبم تعریف کرد این بود که یکی از سخنران های خبره، از وسط سخنرانی کار رو به ایشون سپرده بود و ازش خواسته بود ادامه بده. باید انقدر مهارت داشته باشید که بتونید یه سالن پر از مخاطب رو جلب کنید.
"اگه یه سخنرانی خوب ارائه بدید، میتونید فقط چند نفری رو جذب صحبت هاتون کنید. اما اگه بهترین سخنرانیتونو داشته باشید، همه بعدش راجع بهتون صحبت می کنن"
خودتونو بذارید جای مخاطب
کلید موفقیت این کار همدلیه. اگه مخاطب نتونه ارتباطی بین خودش و داستان پیدا کنه جذبش نمی شه، و بهترین راه برای ایجاد این ارتباط اینه که خودتونو بذارید جای مخاطب. باید بفهمید چی میخوان، وقتی وارد دنیای نت میشن چه مشکلاتی دارن و بیشتر چه مطالبی وسوسشون می کنه.
"بهترین نویسنده های سایت ها کسایی هستن که حس همدلی با مخاطبشون دارن، میدونن مخاطبشون چه نیازهایی داره و میتونن خودشونو جای اونا بذارن"
باید خوب فکر کنید و آزمایش کنید تا ببینید مخاطب های مختلف هرکدوم جلب چه نوشته هایی میشن. مثلا اثر پاپ رو در نظر بگیرید. بعضی ها عاشق کارهای پاپ هستن و بعضی ها هم نه. شما هم باید با دقت به مخاطبینتون فکر کنید تا موفقیت داستانتون تضمین بشه.
چرخه سرنوشت
بعضی وقت ها، یکی از موثرترین نظریه های داستان گویی اینه که یکم از مسائل شخصی خودتون رو تعریف کنید. خیلی هامون شاید نگران مطرح شدن این جور مسائل باشیم، اما اگه یه چیز مهمِ مرتبط با داستان تو ذهنتون داشته باشید (که قابل گفتن باشه) به خطرش می ارزه.
"اشکالی نداره که از تجربیات شخصیِ غیرِ مالی و احساسی همدیگه چیز یاد بگیریم "
ایشون گفتن اون پست سرشار از همدلی که نوشته بودن، با جواب های منفی و مخالف هم روبرو شده بود. البته تعجبی هم نداشت. اما شکستن تابویی مثل تابوی سلامت روانی یه حرکت شجاعانه لازم داره و این پست نظرات حمایت کننده و احترام آمیز هم کم نداشته.
"این چیزها برای همه پیش میان، اما هیچ کس درموردشون نمی نویسه"
بعضی وقت ها اعتراف کردن که به اینکه بی نقص نیستیم، یا مرتکب اشتباهی شدیم، همدلی مردم رو جلب می کنه و علاوه بر اینکه فاش می کنه که همه مثل همیم، مخاطب رو هم از نظر احساسی درگیر داستان می کنه. یادتون باشه که وقتی توی داستان هیچ چالشی روایت نشه و مبارزه ای برای غلبه بر اون چالش پیش نیاد، هیچ کس نمیتونه ارتباطی بین خودش و داستان ببینه.